داودیحموله در این مطلب با نام «واکاوی مجموعه شعر “شاعری یعنی جا دادن تو در کلمات” نوشته است:
عشق کلمه کوچکی است
با نقطههای فراوان
ما را به کدام نقطه خواهد برد؟
مجموعه شعر «شاعری یعنی جادادن تو در کلمات» بخشی از زیست فردی و اجتماعی علیاکبر رشیدی است.
شاعر در سطح متعارف زبان حرکت میکند. به جوهر معنایی توجه بیشتری دارد. این چنین که واژهها را در معنای واقعی خود به کار میبرد.
در نگاه نخست این خردهروایتها در درون زبان روایی شکل میگیرد؛ آن چنان که در محوریت احساس و عواطف انسانی گستره معنایی پررنگتر است. در نگاه دوم حسهای نوستالژیک در مسیر هستمندیهای محسوس است و ساختار ساده و بیپیرایه بر محوریت معنا و مفهوم بنیان نهاده شده است.
آنقدر دوستت دارم
که از خدا میپرسم
چرا
ما هیچ نسبتی با هم نداریم؟
این مجموعه از لحاظ ساختاری ویژگیهای شعر سپید را دارد. البته چه گفتن مهمتر از چگونه گفتن جلوه کرده است. از لحاظ سادهنویسی ذهن زبان در مسیر انتقال معنا است. البته در این فرم سادهنویسی بار معنایی بر دوش برخی واژهها است.
همگرایی معنایی بین کلمات، نشان از بازنمایی واقعیتهای زندگی است. آن چنان که هر کدام از سطرهای متعارف، مدلولهای سادهای درون زبان دارند، به طور معمول لابهلای سطرها مفاهیم عام بشری نهفته است و اتفاقها و رخدادهای بار عاطفی و احساسی دارند که بیشتر حسهای نوستالژیک را به ذهن متبادر میکنند.
به لاعلاجترین شکل ممکن
به خودم فکر میکنم
بازنمایی واقعیتهای عینی بر پایه ارتباطهای دال و مدلول است. دلالتهای ساختاری در سطح زبان اتفاق میافتد و دلالتهای معنایی تصاویر روایی را عمیقتر نشان دادهاند.
شیوه روایت مبتنی بر تصاویر عینی است. سطرها بیشتر معناهای نزدیک را به ذهن متبادر میکند. تکگویی ارتباط منطقی بین دو عینیت و ذهنیت برقرار کرده است. ساختمندی متعارف درآمدی بر مفاهیمی نظیر مرگ و عشق، طبیعت و انسان است. در زبان متداول فضای شعر ملموس و عینی است و دالهای متعارف مدلولهای سادهای دارند.
عشق در نزد شاعر بیشتر مفهوم فردی دارد؛ آن چنان که چهره زمینی آن در هر سطری و بندی اتفاق میافتد و روایتمندی در محوریت عاطفه و تخیل است.
عشق میافتد
شبیه یک اتفاق
که اتفاقا
از چشمهای تو میافتد
در این بستر تغزلی، روایتمندی و احساسگرایی دو عنصر شاخص شعرها است. تکگویی صرف بخشی از تجربه زیسته است. در این راستا انسجام ساختاری منوط به موتیفهای عینیتمند است.
اگرچه محتوا و مفاهیم مضامین متفاوتی دارند، اما افعال و ضمایر و بعضی واژههای کلیدی سبب تقارن و تناظرهای متفاوت شده است. زمان روایی افعال به صورت استمرار است، یعنی در هر اتفاق و رخدادی زمان نقش کانونی را بر دوش دارد. ضمیر منفصل «من» و متصل «م» به شخصی شدن کلام اشاره دارد. در این شیدایی خطابهایی هم به ضمیر «من و تو» شده و احساس و دریافتهایی از محیط پیرامن به تصویر کشیده شده است.
وای
از این همه واوی
که بین من و تو میافتد
راوی ستایشگر عشق و مهر است. تخیل شاعرانه در تناظرهای تقارنی زشتی و زیبایی، نور و تاریکی، شب و روز، بود و نبود،خوشی و ناخوشی… در نوسان است؛ آن چنان که با تکگویی در جهت رویکردهای معنایی گام برداشته است به طوری که در مسیر مفاهیم انسانی، احساس خویش را از محیط پیرامون بیان میکند. در تلاش مضاعف است مضامین نو را طرح کند. در برخی شعرها به شدت تغزلی است و در برخی دیگر آرزومندی خویش را به ترسیم کرده است. با این وضعیت در مسیر جوانهزدنی گام برداشته است که سرشار از احساسات درونی است. این تجربهگرایی برگرفته از جوششی است که در هاله عشق و مهر میچرخد.
لمسات نمیکنم
انگشتام جاذبهای دارد
که بر پوست پروانه میماند
در شعرها مضامین فردی و مفاهیم اجتماعی تاثیری تعیینکننده دارند. از این جهت عینیتگرایی وجه غالب شعرها است.
در این سادهنویسی رویکردهای معنایی مدلولهای سادهای دارند که منطبق بر زبان معیارند. البته انسجام ساختاری سطرها با تناظر و تقارنهای معنایی همراه است. در فرآیندهای حسی عناصر عینیتمند اولویت دارد و ظرفیتهای معنایی برخی جاها سبب پرسش میشود.
یک سؤال
حتما باید بچسبانم اول این سطرها
بعد یک سؤال تلخ بپرسم
این جور مواقع
علامت سوال هر جا باشد
مهم نیست
در مجموعه شعر «شاعری یعنی جا دادن تو در کلمات» شاعر به واسطه برایند عین و ذهن شکل تازهای از محتوا را میآفریند. در ساختار روایی زبان سبب انتقال معنا است و توصیف هنرمندانهای از عشق و مهر دارد. از محیط پیرامون تصاویر عینی ارایه میدهد و با برآیند عین و ذهن مضمونپردازی میکند.
پینوشت:
شاعری یعنی جا دادن تو در کلمات، علی اکبر رشیدی، نشر مهر و دل، چاپ اول ۱۴۰۰.