دکتر عباس امام (نویسنده، مترجم و خوزستانپژوه) در مطلب زیر که آن را در اختیار ایسنا گذاشته به معرفی مهمترین اثر بارون دوبد با نام «سفرنامه لرستان و خوزستان» پرداخته است:
بعد از سفرنامههای کمشمار فارسی یا عربی دوران اسلامی مرتبط با خوزستان (که حاوی اطلاعات بسیار اندکی درباره خوزستان هستند) بیتردید آغازه سفرنامههای مفصل، دقیق، مستند و تحلیلی ـ انتقادی استان خوزستان (و استانهای همجوار آن یعنی لرستان، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری و ایلام) را باید در سفرنامههای سفرنامهنویسان جهان غرب یافت؛ سفرنامهنویسانی که با انگیزههای گوناگون اقدام به نگارش سفرنامههای خود کردهاند. شمار سفرنامههای نوشته شده غربیها درباره خوزستان که اوج آنها در دوران قاجار بوده است، سر به دهها مورد میزند (پوربختیار و بهنیا،۱۳۹۲). واقعیت آن است که تا پیش از سفرنامههای اروپاییها به خوزستان، اصولا هیچ سفرنامهای که اختصاصا یا عمدتا درباره خوزستان نوشته شده باشد در دست نیست؛ خواه به فارسی و خواه به عربی. چنانچه بخواهیم به عنوان نمونه از سفرنامههای خوزستان ـ محور اروپاییها نام ببریم، میتوان دستکم به ۱۰ مورد زیر اشاره کرد:
۱. سفرنامه (سر هنری اوستن) لایارد
۲. سفرنامه (سر هنری) راولینسون: گذر از ذهاب به خوزستان
۳. سیاحتنامه موسیو چریکف
۴. سفرنامه پژوهشی سرهنگ ویلیام کنت لافتوس (نخستین کاوشگر شوش)
۵. سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، از ادوارد استاک
۶. سفرنامه خاطرات کاوشهای باستانشناسی شوش (۱۸۸۶ـ۱۸۸۴)، از مادام ژان دیولافوآ
۷. سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، از هنری بلوس لینچ
۸. سفرنامه هانری دو مورگان
۹. سفرنامه (سر هنری مورتیمر) دوراند
۱۰. سفرنامه (آرنولد تالبوت) ویلسون
در همین راستا، یکی دیگر از سفرنامههای خوزستان ـ محور، «سفرنامه لرستان و خوزستان» به قلم کلمنت اوگاستس دوبد (معروف به بارون دوبد) (ترجمه فارسی، محمدحسین آریا،۱۳۷۱) است. دوبد (De Bode) که اصالتا روسی بوده در سال ۱۸۴۰ م/۱۲۱۹ق به مناطق لرستان و خوزستان (و نیز چند ایالت دیگرآن زمان ایران) سفر کرده، به ویژه برای دیدار از تخت جمشید سفر خود از تهران را به آن مقصد شروع و ادامه داده است. ادامه مسیر سفر دوبد به قم، کاشان، اصفهان، شیراز و کازرون بوده وسپس از کازرون به بهبهان، باغ ملک، مالمیر، شوشتر و دزفول رفته و نهایتا از مسیر دزفول به خرمآباد و بروجرد میرود و باز به تهران بازمیگردد. نسخه ترجمه فارسی کتاب، نسبتا پرحجم و در ۵۰۶ صفحه است. به نوشته حسن پرهون (۱۳۸۳ـ۱۳۸۲، ص. ۷۹) «دوبد، از مجموعهای از تواناییهای فردی برخوردار بوده که به سفر وی جنبه علمی ـ هنری بالایی بخشیده است. تسلط کامل به زبان فارسی و آشنایی با فرهنگ ایرانی، تحصیلات عالی در خصوص تاریخ ملل مشرق زمین، مهارت در نقاشی و از همه مهمتر هوشمندی و نکتهسنجی، نمونههایی از این تواناییهای وی به شمار میروند».
اما، آنچه باعث جلب توجه بیشتر من به این کتاب ارزشمند و میل به شناساندن هر چه بیشتر اهمیت آنبه دیگران گردیده، نه بدنه اصلی کتاب در روایت این سفر طولانی در چندین ایالت و از جمله خوزستان (تا پایان فصل سیام، در صفحه ۴۴۸) بلکه بخش ضمیمه کتاب است که در ۳۹ صفحه ارایه گردیده است (صص. ۴۴۹ تا ۴۸۸). عنوان بخش ضمیمه کتاب، به این شرح است: نکاتی در خصوص راهپیمایی تیمور (لنگ) از تستر (شوشتر) به قلعه سفید و نیز مسیر احتمالی اسکندر کبیر در لشکرکشی خود از سوسا (شوش) به تخت جمشید (ص. ۴۴۹). در توجیه اهمیت این دو مورد، این را بگویم که قرنها است مورخان و محققان درباره مسیر دقیق این دو لشگرکشی در حوزه خوزستان بحث و گفتوگو میکنند و میتوان گفت درباره برخی نقاط از این دو مسیر به اتفاق نظر کامل نرسیدهاند. دلیل آن هم اغتشاش و عدم شفافیت درباره نام رودخانهها (hydronymy) و یا کلا «آبگذر»های خوزستان است که برخی از آنها در طول تاریخ دارای چندین نام شدهاند و مورخان و محققان را در مواردی به تردید و گمانهزنیهای متفاوت کشاندهاند. به عنوان مثال، سه رود معروف جاری در سطح خوزستان (کرخه،کارون و دز) در طول تاریخ به یک نام واحد خوانده نشدهاند؛ کرخه امروزی، در منابع باستانی با نامهای یولیوس (Eulaios) و خواسپ (Choaspes) شناخته میشده، رود دز را کوپراتس(Coprates) و آبدیز مینامیدهاند و کارون را پاستیگریس (Pastigris) میخواندهاند. به همین دلیل، مثلا احمد کسروی (۲۵۳۶) در حدود ۹۰ سال پیش در مقالهای با عنوان «رودهای خوزستان و نویسندگان باستانی روم و یونان» به این موضوع پرداخته و در دو دهه اخیر نیز یکی از برجستهترین ایرانشناسان ایلامپژوه به نام دنیل پاتس (Daniel Potts) در مقالهای علمی و مفصل با عنوان «رمزگشایی از نامهای رودخانه کرخه در منابع باستانی» (ترجمه عباس امام؛ زیرچاپ) به همین موضوع پرداخته است.
با این زمینه تاریخی از چنین موضوعی است که بارون دوبد به عنوان یک افسر نظامی و در عین حال نایب اول سفارت روسیه در ایران در ۱۸۲ سال پیش (اوایل سلطنت محمدشاه قاجار)با دانشی وسیع و تخصصی از تاریخ ایران باستان و نیز ایران دوران اسلامی و با بهرهگیری از روش مطالعه کتابخانهای و شیوه پژوهشگری میدانی، اقدام به تلاش عملی برای نظریهپردازی درباره آن دو مسیر لشگرکشی در حوزه استان خوزستان (و منطقه ممسنی/کهگیلویه ـ بویراحمد امروزی) میکند. وی با نوعی کنجکاوی پژوهشگرانه که ارتباطی با سفر آن زمان وی در طول مسیر چندین ایالت ایران هم نداشته و به گرهگشایی از نکات تاریخی مربوط به سدههای دور دست گذشته ایران و خوزستان برمیگشته، با پای پیاده و اسب و استر کوهها و درهها را درمینوردد، با عشایر خرد و کلان همنشین میشود و با دیدی تیزبین عوارض طبیعی مسیر شوشتر، رامهرمز، باغملک، مالمیر، بهبهان تا قلعه سفید را وارسی میکندتا به پاسخی درخور برای پرسشهای ذهنی خود و دیگر صاحبنظران دست یابد. در عین حال، بسامد بسیار بالای ارجاعات پیوسته وی به منابع نوشتاری ذیربط یونانی، رومی، عربی و فارسی به راستی تاملبرانگیز و شگفتانگیز است، به ویژه که وی همه آن منابع را بازخوانی انتقادی میکند. اگر بخواهم به عنوان مثال فقط و فقط به ۲۰ مورد از منابع تاریخی ـ جغرافیایی مورد استناد و بازخوانی انتقادی دوبد در این ضمیمه محدود ۳۹ صفحهای اشاره کنم، از این منابع نام میبرم: شرح سفر دریایی آریان، بطلمیوس، پلینی، مکدوناییر، شرفالدین علی یزدی، رنوار، ابن حوقل، ابن خردادبه، سر ویلیام اوزلی، فون هامرپورگشتال، م. اولنبروک، کینر، تاورنیه، استاکلر، اینزورث، ریتر، کوینتوس کورتیوس، استرابون، هرودوت و دکتر وینسنت.
دوبد برای راستیآزمایی نظرات منابع پیشین درباره مسیر حرکت تیمورلنگ از شوشتر تا قلعه سفید [مکانی صخرهای و پرتگاهی در نزدیکی نورآبادممسنی] نظر سفرنامه سرلشگر مکدونالد کینر را «بسیار سطحی و نادرست» ارزیابی میکند. به همین دلیل، میکوشد با بررسی دقیق توضیحات شرفالدین علی یزدی (تاریخنگار همراه امیرتیمور) «رودخانههای مختلفی را که این خان تاتار در سر راه خود از شوشتر تا قلعه سفید پیموده است» بازخوانی کند تا دریابد که آیا موقعیت کنونی آنرودها و آبگذرها با مشاهدات دیگران و خود وی همخوانی دارد یا خیر. آن مسیر، سیوشش فرسنگ و یا به عبارتی ۱۳۲ مایل طول داشته است. اینجاست که ما خوانندگان کتاب در همراهی و همگامی با دوبد همچون خود وی متوجه این چند نامیهای گیجکننده برای یک رود یا آبگذر واحد میشویم؛ شوروخان کنده/ آب زرد؛ رودخانه رامهرمز/ آب تزنگ/ رودخانه اعلی؛ رودخانه فای /مای/ آلار/ آب تلخ؛ جایزان/ جوزون/ جرسون؛ رود کردستان/ آب ارغوان/ ابرغون/ آب ارغون/ تاب/ جراحی؛ آب شیرین/ خیرآباد/ آب هندیان/ آروسیس باستان و نظایر آنها. نتیجه دوبد از مشاهده عینی این دوگانگیها و چندگانگیها در چنین نامگذاریهایی این است که درمییابد برخی رودها را متناسب با سرچشمهشان نامگذاری کردهاند یا متناسب با محل یا محلهایی که از آنجا عبور کردهاند یا متناسب با محل مشهوری در نزدیکی آنها یا مواردی مردم محل به گویشهای محلی خود به آنها نامی اطلاق کردهاند و یا نام شعبات مختلف یک رودخانه به اسمهای متفاوتی نامیده شدهاند. روشن است که بحثهای توصیفی ـ تحلیلی ـ استنادی دوبد بسیار تخصصیتر از آن است که من غیرمتخصص ادعای درک عمیق و دقیق آنها را داشته باشم و به همین دلیل از علاقهمندان و صاحبنظران درخواست دارم به متن کتاب مراجعه فرمایند و با مطالعه تخصصی خویش برداشتهای سفته و سخته خویش را در اختیار دیگران قرار دهند. اما، بیمناسبت نمیبینم دو مورد از گمانهزنیهای دوبد را از زبان خودش نقل کنم:
۱. «از آنچه توضیح دادم معلوم میشود رودتاب و هندیان که غالبا با یکدیگر اشتباه میشوند دو رودخانه مجزا هستند؛ تاب را رود کردستان یا جراحی (و در لشگرکشی تیمور آب ارغون) هم مینامند و هندیان چیزی جز رود خیرآباد یا آب شیرین نیست»(ص.۴۵۸).
۲. «همچنانکه در بالا گفتم و نیز با توجه به نقشه ضمیمه این کتاب آشکار میشود، هم تیمور و هم کینر در مسیر شوشتر به سرزمین اصلی فارس، چارهای جز گذر از جراحی (یا به عبارت دیگر، از آب ارغون یا رود کردستان) نداشتهاند» (ص.۴۶۷).
دومین دغدغه تاریخی ـ علمی بارون دوبد این بوده که ببیند آیا اسکندر مقدونی با سردارانش در سر راه خود به پارس از این رودخانه عبور کردهاند یا نه و در صورت امکان ببیند نام این رود در دوران باستان چه بوده است چراکه عدم ذکر نام چنین رودخانه مهمی و یا سکوت درباره آن توسط آن پادشاه و نیز جغرافیدانانی که به موضوع لشگرکشی وی پرداختهاند غیرطبیعی مینماید. برای یافتن پاسخ به این پرسشها دوبد باز هم با دقت، حوصله، کار میدانی و کتابخانهای هم منابع باستانی یونانی، رومی، غربی معاصر و اسلامی را زیر و رو میکند (مانند هرودوت، کوینتوس کورتیوس، استرابون، پلینی، نیارخوس، مارشیانوس، بطلمیوس، ادریسی، ریتر، دکتر وینسنت) و هم با بازخوانی انتقادی آن آثار شخصا نظریهپردازی میکند؛ نظر یا نظریاتی از پیشینیان را میپذیرد، رد میکند و در مواردی نیز اعتراف میکند به نتیجه قطعی در رد یا تایید برخی نکات دست نیافته است. در این مورد، پس از اشاره به اینکه وی مکان شهر باستانی اوکسی را دشت مالمیر میداند، پایه تحقیق خود را بر راستیآزمایی گفته مورخ باستانی یونانی کوینتوس کورتیوس میگذارد که نوشته بوده:
«پس از اینکه اسکندر به پارمینو فرمان داد تا از منطقه غیرکوهستانی حرکت کند، خودش با قوای سبک اسلحه راه کوهستانها را که به صورت رشته ارتفاع مداومی تا پارس ممتد است، در پیش گرفت. پس از آنکه این ناحیه را غارت کرد، در سومین روز حرکت به پارس رسید و در پنجمین روز به معابر پیلاسوزیدا وارد شد» (ص. ۴۶۷) و بعد از دقتورزیهایی شگفتانگیز درباره تطبیق نامهای باستانی چند مکان باستانی و نامهای متاخر آنها میگوید: «نباید تعجب کنیم که غالبا رودخانهها توسط مولفان مختلف به نامهای متفاوت ضبط میشوند و نیز نباید رودخانههایی را که به نحو روشن همنام هستند با یکدیگر اشتباه کنیم، در خاور زمین چنین اغتشاشی در نامها حادثهای معمول است» (ص. ۴۷۶). در ادامه این استدلالها و گمانهزنیهای عالمانه، نتایج زیر را ارایه میدهد:
۱. آگراداتس استرابون و سیتیوگادوس پلینی، بیانگر رودخانه تاب (جراحی) هستند.
۲. پیلاسوزیدا یا پیلاپرسیکا، همان معبر تنگ تکا[ب] است، یعنی همین جا سرحد پارس و سوزیانا بوده است.
۳. کوههای پاراتاکنه و رشته کوههای اردکان یکی است.
۴. میباید پاسارگادآ را در دره علیای رود تاب بجوییم و بالاخره اسکندر از رودتاب و معبر تنگ تکا[ب] عبور کرده است (ص. ۴۷۸).
دوبد در ادامه با رد نظریهای که میگوید معابری که اسکندر در لشگرکشی به تخت جمشید طی کرده از طریق معبر قلعه سفید بوده دلایلی برمیشمارد. از جمله میگوید:
«قبلا دیدیم اسکندر تنها با راهپیمایی پرشتاب توانست پیش از ورود به پیلاسوزیدا که ما آن را تنگ تکا واقع در رودتاب دانستیم، سه روز راه را طی میکند تا به آخر خاک سوزیانا برسد. حال اگر پیلاسوزیدا را معابر قلعه سفید بدانیم، در آن صورت سربازان اسکندر مجبور بودهاند دو برابر مسافت فوق را در این سه روز طی کنند؛ امری که یکسره ناممکن است» (ص. ۴۷۹).
در هر حال، سرتاسر این «ضمیمه» که ارزشی کمتر از بدنه اصلی ۴۴۸ صفحهای کتاب ندارد پر است از جزییات فنی رد و تایید نظرات دیگران در این زمینه که بیتردید مورخان، صاحبنظران دانشگاهی و دیگر کارشناسان میتوانند بررسی کرده و درباره چند و چون نوع نگاه و چگونگی استدلالهای بارون دوبد در این موارد اظهار نظر فرمایند. در پایان یک نکته را یادآور شوم و آن اینکه وقتی از چند همکار رشته تاریخ ایران باستان درباره اطلاع از این ضمیمه و اهمیت آن پرسیدم، اظهار بیاطلاعی کردند. دلیل این امر میتواند آن باشد که چون اصل بدنه کتاب «سفرنامه لرستان و خوزستان» درباره دوران اسلامی ایران میباشد، در نتیجه متاسفانه کمتر خواننده یا پژوهشگری به این ضمیمه (که بخش مهم آن به رویدادها و مکانهای ایران باستان میپردازد) توجه کرده است. امید که پژوهشگران صاحبنظر با دقتی ویژه در حد نکته سنجیهای بارون دوبد، نظریات وی در این ضمیمه مهم را مورد نقد و بررسی قرار دهند.
منابع:
دوبد، کلمنت اوگاستس (۱۳۷۱) (مترجم محمدحسین آریا). سفرنامه لرستان و خوزستان. تهران: شرکت انتشارات علمی ـ فرهنگی.
پوربختیار، غفار و بهنیا، غلامرضا (۱۳۹۲). شوشتر در سفرنامهها، خاطرات و کتب جغرافیایی. شوشتر: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی.
پاتس، دنیل(۱۹۹۹) (ترجمه عباس امام/زیرچاپ). رمزگشایی از نامهای رودخانه کرخه در منابع باستانی.
پرهون، حسن (۱۳۸۲-۱۳۸۳). سفرنامه لرستان و خوزستان، اثر بارون دوبد، سیاح روسی. کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش. ۷۷- ۷۸، صص. ۷۸- ۸۶.
کسروی، احمد (۲۵۳۶). رودهای خوزستان و نویسندگان باستانی روم و یونان. کاروند کسروی: مجموعه ۷۸ رساله و گفتار از احمد کسروی (به کوشش یحیی ذکاء). تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی. صص. ۲۲۵-۲۳۳.
Potts,Daniel (۱۹۹۹). Elamite Ulai,Akkadian Ulaya, and Greek Choaspes:A solution to the Eulaios Problem. Bulletin of the Asia Institute,New Series,Vol. ۱۳,pp. ۲۷-۴۴.